مرجان زارع - انشا نوشتن کار جالبی است. میتوانید دربارهی هر چیزی انشا بنویسید. مریم قرار بود برای کسی یا چیزی که بیش از همه دوستش دارد انشا بنویسد.
خانم معلم گفته بود یک انشا دربارهی کسی یا چیزی بنویسید که او را بیش از همه دوست دارید. مریم نمیدانست برای چه چیزی انشا بنویسد. کمی فکر کرد. او خیلی چیزها را دوست داشت.
با خودش گفت: «من درختها را خیلی دوست دارم. میتوانم دربارهی آنها یک انشا بنویسیم. درختها سبز و قشنگاند و دنیا را زیباتر میکنند.» بعد یادش آمد کوهها را هم دوست دارد.
با خودش گفت: «بهتر است دربارهی کوههای قدبلند بنویسم. کوهها بلند و باشکوهاند و بالا رفتن از آنها خیلی لذتبخش است.» اما هنوز چند لحظه نگذشته بود که یادش آمد چیزهای مهمتری هم هست که خیلی دوستشان دارد.
مانند غذاهای موردعلاقهاش یا رنگهایی که خیلی دوستشان داشت یا حتی لباسهای قشنگش و شالگردنی که مادربزرگ برایش بافته بود. مریم با خودش گفت: «چیزهایی که دوستشان دارم خیلی زیاد شدند. حالا نمیدانم برای کدام یکی از آنها بنویسم.»
پیش مادرش رفت و پرسید: «مامان، اگر قرار باشد برای چیزی که دوستش داری یک انشا بنویسی، چه چیزی را انتخاب میکنی؟»
مامان کمی فکر کرد و لبخندزنان گفت: «من خیلی چیزها را دوست دارم اما اگر قرار باشد برای چیزی که از همه بیشتر دوستش دارم بنویسم، برای دختر گلم انشا مینویسم که او را از هر چیزی بیشتر دوست دارم.»
مریم حسابی شاد شد. لبخندی به اندازهی یک قاچ خربزه روی لبش نشست و با مهربانی گفت: «پس من هم میتوانم برای شما که خیلی بیشتر از درخت و کوه و لباسها و غذاهای موردعلاقهام دوستتان دارم یک انشا بنویسم.»
مامان جلو آمد. لپ مریم را بوسید و گفت: خیلی هم خوب است. من خوشحال میشوم که موضوع انشای امروزت باشم. حالا برای اینکه بتوانی بهتر بنویسی، میروم برایت کمی میوه بیاورم.
مامان از اتاق بیرون رفت و مریم مشغول نوشتن شد. انشایش را اینجوری شروع کرد: «انشا برای مادرم که از خیلی چیزهای دیگر بیشتر دوستش دارم.»